- بیشک، برترین مایه خشنودی زمامداران، برپا داشتن عدالت در کشور و آشکار شدن محبت میان مردم است. و همانا محبت مردم جلوه نمیکند مگر هنگامی که سینههایشان از نارضایتی و نفرت، خالی باشد و خیرشان دوام نمیگیرد مگر با نگهداری زمامدارانشان و حکومتی که بر دوش مردم سنگینی نکند و پایان روزگارش را انتظار نبرند.
- و در قبولی گفته سخنچین شتاب مکن، زیرا که او اگرچه به چهره خیرخواهان درآید، دسیسهگر و فریبکار است.
- در مشورت، به بخیل رو میاور که ترا از بخشش باز دارد و از ناداری بترساند، و با ترسو نیز رایزنی مکن که ترا در کارها سست و ناتوان کند، و نه با حریص که افزونخواهی ستمکارانه را در نگاهت میآراید، و به راستی ریشه بخل و ترس و آز – این سه غریزه مختلف – بدگمانی، به خدای تعالی است.
- هرگز مباد که نکوکار و بدکار را جایگاه یکسان دهی! که این کار، نیکوکاران را به دلسردی از نیکویی میکشاند، و بدان را به بدکاری دلگرم میسازد. بر هر یک از این دو دسته همان روا دار، که خود بر خویش روا داشته است.
- بنابراین ای مالک، مالک نفس خویش باش و آنرا از هر ناروا بازدار، که همانا سختگیری بر نفس، عین انصاف است، چه در موردی که آن را دلپسند آید و چه آنجا که ناپسند.
- به خطاشان (خطای مردم) منگر و بر ایشان ببخشای و همانگونه که خود دوست داری خدای بر تو ببخشاید و از تو درگذرد، از عفو و گذشت خویش بهرهمندشان گردان زیرا تو بالادست آنانی و آن کس که تو را حکمرانی داده بالادست توست و خدای تعالی مافوق اوست و اینک هم او اداره امور مردم را به تو وانهاده و ترا بوسیله آنان به آزمون گذارده است.
- هرگز از خشمی که از آن راه گریزی هست، شتاب مکن، و هیچگاه مگو: « من چیرگی دارم و فرمان میدهم و مردم باید اطاعت کنند». زیرا این کار تباهی دل و سستی دین است و دگرگونی و سقوط حکومت را نزدیک میسازد.
- ای مالک هیچکس در روز تنآسایی گرانبارتر، و به هنگام بلا ناهموارتر، و به موقع اجرای دادگری بیرغبتتر، و در وقت خواستن و طلب پافشارتر، و در برابر بخشش ناسپاستر، و به هنگام رد تقاضا دیرپذیرتر، و در سختیهای روزگار ناشکیباتر از خواص (اطرافیان سودجو) نیست.